دیشب بعد کلییییییییی خستگی اومدم خونه خودمو به زور رسوندم بودم انقد که خسته بودم خواهرزادم اومد نشست پیشم بهش میگم عمت چطوره؟(عمش دوران دبیرستان باهم همکلاس بودیم) برگشت گفت: اون کار داره شوهر داره بچشم تازه به دنیا اومده مثه تو بیکار نیس که :| !!!
من :|||||| @_@
خواهر زادم :-/
آبجیم %_%
عمش ^_^ :من ازدواج کردم تو نکردی 8|
ماماااااااااااااان من شوهر میخوام :(((
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
نظرسنجی
به نظر شما ما چه نوع جوکی را بزاریم تا شما بیشتر لذت ببرید
آمار سایت